جدول جو
جدول جو

معنی در وخت - جستجوی لغت در جدول جو

در وخت
دیرهنگام، دیر وقت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سر وقت
تصویر سر وقت
اول وقت، به هنگام و در موقع معین، سروقت
فرهنگ فارسی عمید
نوعی خوراک مانند پلو که برنج را می پزند اما در صافی نمی ریزند و آبکش نمی کنند و پس از برچیده شدن آب آن دمکش رویش می گذارند و گاهی ماش یا عدس یا لوبیا نیز در آن می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم بخت
تصویر دم بخت
ویژگی دربارۀ دختری که به سن بلوغ رسیده و آمادۀ شوهر کردن باشد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ کَ / کِ دَ)
دوختن. خیاطی کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به دوختن شود، شکایت کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ تُبْ بَ)
دهی است (از حدود ماورأالنهر) و آنجا دری است بر کوه نهاده و آنجا مسلمانانند که باژ ستانند و راه نگاهدارند و چون از این در بیرون شوی، به حدود وخان اندر افتد. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(دِ سَ)
سخت دل. قاسی. قسی. دل سنگ:
آن سست وفا که یار دل سخت منست
شمع دگران و آتش بخت منست.
سعدی.
جبّار، دل سخت بی رحم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ تَ)
دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 32هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و 5هزارگزی جنوب خاوری راه شوسۀ ازنا به دورود، با 259 تن سکنه (سرشماری سال 1335 هجری شمسی) آب آن از چشمه و قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رود ازنا و رود دره تخت از شیب ماربوره در این محل به هم ملحق می شوند. رود دره تخت بطول 4 هزارگز از اشتران کوه سرچشمه می گیرد. ایستگاه آب شناسی آن که در سال 1334 هجری شمسی تأسیس شده در دره تخت با مختصات جغرافیایی به عرض شمالی 32 33 و طول شرقی 18 49 قرار دارد. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شکایت و شهرت و آوازه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
در حالت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
ده کوچکی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 73 هزارگزی خاور راه فرعی بافت به اسفندقه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ سَ)
صدمۀ سخت. (غیاث اللغات).
- سر سخت خوردن، صدمۀ سخت خوردن. (آنندراج). صدمه و آسیب بزرگ رسیدن. (مجموعۀ مترادفات ص 235) :
عدو از کفت گرز یک لخت خورد
ز سرسختی آخر سر سخت خورد.
محمدسعید اشرف (از آنندراج).
آن از این کوچه برد سر بسلامت بیرون
که سر سخت ز هر سنگ تواند خوردن.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل سخت
تصویر دل سخت
قاسی، قسی، دلسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خور
تصویر در خور
شایسته موافق مناسب لایق سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
خوراکی مانند پلو و آن چنانست که برنج را میپزند ولی آبکش نکنند و گاه بدان عدس لوبیا ماش افزایند دم پخت دم پختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر وقت
تصویر سر وقت
یا سر وقت کسی رفتن، به سراغ وی رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردوختن
تصویر دردوختن
خیاطی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هر وقت
تصویر هر وقت
هرگاه گاه به گاه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دم در خانه بزرگان نگهبانی دهد نگهبان در حاجب قاپوچی، حارس نگهبان. یا دربان فلک آفتاب، ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در واه
تصویر در واه
اندروای دروای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در آخر
تصویر در آخر
در انجام در پایان عاقبت مقابل در آغاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم بخت
تصویر دم بخت
دختری که به سن بلوغ رسیده و موقع شوهر کردن او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم پخت
تصویر دم پخت
((دَ پُ))
برنجی که آبکشی نشده باشد و گاه به آن عدس، لوبیا، ماش یا باقلا بیفزایند، دمپختک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم بخت
تصویر دم بخت
((دَ مِ بَ))
دختری که زمان شوهر کردنش فرا رسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر وقت
تصویر سر وقت
به هنگام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در آخر
تصویر در آخر
در پایان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در خور
تصویر در خور
قابل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آن وخت
تصویر آن وخت
آنوقت
فرهنگ واژه فارسی سره
دربان
فرهنگ گویش مازندرانی
دزدی، گل شقایق، از سمت در
فرهنگ گویش مازندرانی
پی گیر مواظب
فرهنگ گویش مازندرانی
خوشبخت
فرهنگ گویش مازندرانی
چه مدتی؟، چند مدت بیشتر
فرهنگ گویش مازندرانی
بدهنگام، ناگهان
فرهنگ گویش مازندرانی
دربان
فرهنگ گویش مازندرانی